کد مطلب:212658 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:72

بشار مکاری
علمای رجال، شرح حالش را متعرض نشده اند، اما به طور مسلم در عصر امام صادق (ع) می زیسته و گاهی به محضر آن بزرگوار شرفیاب می شده، و مورد لطف بوده.

مرحوم مجلسی می گوید: در كتاب مزار بعضی از قدماء، و در كتاب مقتل بعض متأخرین، روایتی را یافتم كه دوست دارم نقل كنم، و این از مزار است كه نقل می شود:

حدیث كردند جماعتی از شیخ مفید، ابی علی حسن بن علی طوسی، و از شریف ابی الفضل منتهی بن ابی زید بن كیابكی حسینی و از شیخ امین ابی عبدالله محمد بن شهریار خازن، و از شیخ جلیل ابن شهر آشوب، از مقری عبدالجبار رازی، و همگی نقل كردند از شیخ ابی جعفر محمد بن علی طوسی (ره) كه فرمود: حدیث كرد برای ما شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی در نجف اشرف (كه بر صاحب آن سرزمین درود باد) در ماه رمضان سال 458 هجری.

گفت: حدیث كرد شیخ ابوعبدالله حسین بن عبیدالله غضایری كه گفت: حدیث كرد ما را ابوالفضل محمد بن عبدالله سلمی كه گفتند: حدیث كرد برای ما شیخ مفید ابوعلی حسن بن محمد طوسی، و شیخ امین ابوعبدالله محمد بن احمد بن شهریار خازن كه آنان گفتند: حدیث كرد برای ما شیخ ابومنصور محمد بن احمد بن عبدالعزیز عكبری در خانه اش در بغداد سال 467 هجری.

گفت: حدیث كرد برای ما ابوالفضل محمد بن عدالله شیبانی كه گفت: حدیث كرد ما را محمد بن یزید از ابی ازهر نحوی كه گفت: حدیث كرد ما را ابوالصباح محمد بن عبدالله بن زید نهلی كه گفت: خبر داد مرا پدرم و گفت كه حدیث كرد برای ما شریف زید بن جعفر علوی كه گفت: حدیث كرد ما را محمد بن وهبان هناتی، گفت: حدیث كرد ما را ابوعبدالله حسین بن علی بن سفیان بزوفری، گفت: حدیث كرد ما را احمد بن ادریس از



[ صفحه 94]



محمد بن احمد علوی كه گفت: حدیث كرد برای ما محمد بن جمهور العمی، از هیثم بن عبدالله ناقد، از بشار مكاری كه گفت: وارد شدم بر حضرت صادق (ع)، در شهر كوفه، دیدم در خدمت آن جناب طبقی از خرمای طبرزد بود و حضرت تناول می فرمود. پس به من فرمود: بشار! نزدیك بیا و بخور. گفتم: خدا بر تو گوارا كند و مرا قربان تو گرداند،مرا به واسطه چیزی كه در راه دیده ام غیرت گرفته، و دلم را به درد آورده، و ناراحتی شدیدی به من دست داده است. حضرت فرمود: قسم می دهم تو را به حق من كه نزدیك بیایی و از این خرما بخوری. من نزدیك رفتم و از آن خرما خوردم. سپس فرمود: قضیه چه بوده؟ عرض كردم: در راه كه می آمدم، دیدم پاسبای بر سر زنی می زد و او را به سمت زندان می برد. آن زن فریاد می كشید: از برای خدا و رسول خدا، به فریاد من برسید. و كسی به داد او نرسید. امام صادق (ع) فرمود: به چه جهت با او چنین می كردند؟ عرض كردم: از مردم شنیدم كه می گفتند: پای آن زن لغزیده و گفته خدا لعنت كند ظلم كنندگان بر تو را،ای فاطمه (ع)؛ بدین جهت او را زندانی می كردند. چون حضرت این سخن را شنید، دست از خوردن كشید و چندان بگریست كه ریش و سینه و دستمالش از اشك چشمش تر شد، بعد از آن فرمود: ای بشار! برخیز تا به مسجد سهله رویم و دعا كنیم و خلاصی آن آن زن را از خدا بخواهیم. آن گاه یكی از شیعیان را بر در خانه حاكم فرستاد و به او فرمود: در آن جا باش تا فرستاده من به سوی تو بیاید، و اگر مطلب تازه ای نسبت به آن زن واقع شد، فورا به ما خبر ده، در هر كجا كه باشیم. پس به مسجد رفتیم و هر یك از ما دو ركعت نماز گزارد. سپس حضرت صادق (ع) دست خود را به آسمان بلند كرد و این دعا را خواند:

«(بسم الله الرحمن الرحیم) انت الله لا اله الا انت مبدئ الخلق و معید هم و انت الله لا اله الا انت خالق الخلق و رازقهم و انت الله لا اله الا انت القابض الباسط و انت الله لا اله الا انت مدبر الامور و باعث من فی القبور انت وارث الارض و من علیها اسئلك باسمك المخزون المكنون الحی القیوم و انت الله لا اله الا انت عالم السر و اخفی اسئلك باسمك الذی اذا دعیت به اجبت و اذا سئلت به اعطیت و اسئلك به اعطیت و اسئلك بحق محمد و اهل بیته و بحقهم الذی اوجبته علی نفسك ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تقضی لی حاجتی الساعة الساعة یا سامع الدعاء یا سیداه یا مولاه یا غیاثاه اسئلك بكل اسم سمیت به نفسك او استاثرت به فی علم الغیب عندك ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تعجل خلاص هذه المرأة یا مقلب القلوب و الابصار یا سمیع الدعاء». [1] .



[ صفحه 95]



پس از آن سر به سجده گذاشت و جز نفس از او چیزی شنیده نمی شد. آن گاه سر برداشت و به من فرمود: برخیز كه آن زن رها و آزاد شد. پس هر دو از مسجد بیرون آمدیم. در راه بودیم كه مأمور آن حضرت به ما رسید؛ حضرت به او فرمود: چه خبر است؟ عرض كرد: آن زن را رها كردند. فرمود: كیفیت خلاصی او چگونه بود؟ عرض كرد: من سبب آن رانمی دانم، لیكن بر در خانه حاكم ایستاده بودم كه حاجب بیرون آمد و زن را طلبید، و از او پرسید كه چه گفتی؟ زن گفت: پایم لغزید، گفتم: لعن الله ظالمیك یا فاطمه، پس به سرم آمد آن چه كه آمد. حاجب دویست درهم به آن زن داد و گفت: این پول را بگیر و امیر را حلال كن. زن از قبول پول خودداری كرد. حاجب نزد امیر رفت تا او را آگاه كند كه زن از قبول پول امتناع می ورزد و سپس برگشت و زن را مرخص كرد، و زن به منزلش بازگشت. امام صادق (ع) پرسید: زن از قبول پول خودداری كرد؟ عرض كرد: بلی، قسم به خدا كه او كمال احتیاج را به پول داشت. حضرت كیسه ای از جیب بیرون آورد كه در آن هفت دینار بود.، و فرمود: این پول را به آن زن بده و سلام مرا به او برسان.

بشار گوید: همگی به خانه آن زن رفتیم و سلام آن حضرت را به او رساندیم. زن گفت: شما را به خدا قسم، جعفر بن محمد (ع) به من سلام رسانده؟ گفتم: خدا تو را رحمت كند، قسم به خدا كه جعفر بن محمد (ع) به تو سلام رسانده. چون این سخن از من شنید، جامه خود درید و بیهوش بر زمین افتاد. ما صبر كردیم تا به هوش آمد و گفت: آن چه امام فرموده به من باز گو. من سلام حضرت را تكرار كردم. باز غش كرد و به زمین افتاد. تا سه نوبت این حالت به وی دست داد. پس به او گفتم: این پول را بستان كه آن حضرت برایت فرستاده و به آن خشنود باش. زن پول را گرفت و گفت: از حضرت بخواهید مرا ببخشید. بشار گوید: من ندیدم كسی را كه بیشتر از آن زن به آن جناب و پدران بزرگوارش توسل جوید. ما به حضور



[ صفحه 96]



امام صادق (ع) بازگشتیم و تمام جریان را عرض كردیم. حضرت گریست و در حق آن زن دعا فرمود... [2] .


[1] به نام خداوند بخشنده مهربان، تويي الله، كه معبودي جز تو نيست، آغازنده خلق و برگرداننده آنها و تويي الله، كه معبودي جز تو نيست، آفريننده خلق و روزي دهنده آنها و تويي الله، كه معبودي جز تو نيست، گيرنده و گشاينده و تويي الله، كه معبودي جز تو نيست، تدبير كننده امور و برانگيزنده ساكنان در گور، تويي وارث زمين و ساكنان آن، از تو مي خواهم به حق نامت كه در گنجينه و پنهان است،اي زنده پاينده. و تويي الله، كه معبودي جز تو نيست، داناي نهان و نهان تر، از تو مي خواهم به حق آن نامت كه هرگاه تو را بدان خوانند اجابت كني و چون به آن از تو درخواست شود عطا كني. و از تو مي خواهم به حق محمد و خاندانش و به حقي كه از ايشان بر خود واجب كرده اي، كه درود فرستي بر محمد و آلش و حاجت مرا همين ساعت، همين ساعت، بر آوري.اي شنواي دعا،اي آقاي من،اي سرور من،اي فرياد رس من! از تو مي خواهم به حق هر نامي كه خود را بدان ناميدي و يا تنها براي خود برگزيدي آن را در علم غيب نزد خودت، كه درود فرستي بر محمد و آلش و در همين ساعت آزادي اين زن را تعجيل فرمايي،اي گرداننده و زير رو كننده دلها و ديده ها،اي شنواي دعا.

[2] بحارالانوار، ج 47، ص 378 - بحارالانوار، ج 100، ص 441.